همه روابطم سطحیه 

به زنم باید همه چیو توضیح بدم و دایما نگران باشم از چیزی ناراحت نشه  و اون هم با تمام انرژی از کوچکترین قضایا ناراحت میشه. این در حالیه که ما چند ساله باهم ارتباط نزدیک داریم اما چون مدام اون از مسائل بی اهمیت سرکارش حرف میزنه و من رو با کاراکتر های پوچ اونجا که ازشون متنفرم آشناتر میکنه، هیچوقت دو کلمه درست حرف نزدیم بفهمیم اصلا چی کاره ایم 

دو تا دوست دارم که سراسر قوای بدنی و ذهنیم رو باید بذارم که خودم رو بهشون ثابت کنم از فیگور ورزشی گرفته تا اطلاعات عمومی و برنامه نویسی و هزار تا چیز دیگه.

ولی این چیزیه که من ساختم برای خودم

مطمئنم که اگه این سه نفر رو بکشم و سه نفر دیگه رو جایگزین کنم دوباره بعد از مدتی همین روال ادامه داره. 

در آخر که هروقت به این احساس می رسم از یه فیلم، آهنگ یا غذا به عنوان مسکن استفاده میکنم ولی این سوپاپ ها دیگه جواب نمیده. همه این غول هایی که ازشون صحبت کردم و اگه از نزدیک ببینید حتما میگید رامین تو احمقی این آدمای نایس گیر هر کسی نمیان.